آوینا خانمآوینا خانم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

عشق مامان بابا آوینا

5ماهگی با تاخیر

٥ماهگیت مبارک مامان جان ببخشید دیر واست مینویسم تو این چندوقته دیگه اشیا رو خیلی بهتر نشونه گیری میکنی و میگیریشون.رو دستهات بلند میشی . خیلی دوست داری بازی کنیو هروقت مامان جون رو میبینی کلی ذوقشو میکنی.بقول مامان جون بازی خوردن میکنیو مامانمو میخوری وقتی کنار دیوار میزارمت خودتو میکشی به سمت دیوار و پاهتو میزنی به دیوار. وقتی گرسنه میشی با صدای بلند مِ مِ مِ مِ میگی یعنی شیر میخوای. بازی با عروسکهای کوچو لوت رو دوست داری و همشونو تو دهنت مکنیو البته این دوران دوران تست دهانی شماست هرچی به دستت برسه میکنی دهنت.مخصوصا همیشه پایین پیراهنتهات خیسه چون خوردیشون!!!!!!!!! واینه هروز شیرینتر و نمکیتر از روزهای قبلت میشه هرجا میریم میگ...
1 مهر 1392

غیبت طولانی مامان....

عزیزم ببخش منو که چندوقته به وبلاگت سرنزدم و چیزی ننوشتم . اول اینکه 16ام شهریور شارژ نتم تمام شد و همینکه درگیر عروسی دختر داییم بودم و مهمانی های اونروزهاو دوم اینکه یه چندوقتی حس نوشتن نداشم. خلاصه این چندوقت رو واست مینویسم. واسه عروسی دختر داییم واست یه لباس عروس دوختم و خیلی ناز شده بود و خیلی بهت میومدو همون 16ام هم باهم رفتیم آتلیه که باهم عکس بگیریم وای از دست تو که اصلا نذاشتی خوب عکس بگیریم دلیلش هم این بودکه باهم رفته بودیم آرایشگاه که من خودمو آماده کنم واسه عروسی و شماهم بامن بودی و اصلاا نخوابیدی و زمانیکه میخواستیم عکس بندازیم شما خوابت گرفته بود و همش گریه میکردی و نق میزدیوتو عروسی هم همش بغل مامان جون بودی .مامانم می...
1 مهر 1392